آهای... آهای...
بیایید... دوباره خواب دیده ام...
و دوباره بعد از خوابم آشفته شده ام...
بیایید...
از اینکه خوابم تعبیر شود، آشفته میشوم
هر بار که نمیشود خواب خوش دید
هر بار که نمیشود جشن و عروسی دید
بیایید...
آمده بود و دم در باغ ایستاده بود و منتظر
او هم خندان و سبکبال آمد به سویش
و بعد دست در دست هم دادند و تبسمی از سر عشق
هر دو جوان بودند و بشاش
گفت " آمده ام تا با هم برویم
وقتش رسیده، ببین باغ چه زیباست، ببین درختان چه پر محصول هستند
راستی گیلاس برایت بچینم؟
و هر دو خندان و راضی رفتند...
و من سعی کردم نگذارم که ببردش... ولی او نیز از رفتنش راضی بود...
دست در دست هم رفتند...
خواب دیدم...
بیایید...
دارد میرود...
نگذارید...آهای... آهای...
قلم از: شائق
عکس از : اینترنت
همه رفتنی هستن!
پاسخحذفکاش آمدنی نبود تا رفتنی باشد
پاسخحذفبه او بگو که قراره بره، بگو تا حلالیت بخواد😉
پاسخحذفمگه اونطرف باغ هم هست؟ اصلا آیا اونطرفی وجود داره؟
پاسخحذفچه دنیای گذرانی😢
پاسخحذف