جفت شش

 


جفت شش که اومد، نگاهت برق زد...

جفت شش که اومد فهمیدم که این بار، بازی را تو بردی

دستاتو به هم مالیدی و سریع مهره ها رو حرکت دادی..
منتظر نشدی، رعایت حال کسی را هم نکردی...
مهره ها پرواز می‌کردند...
تو میخندیدی...
او نگران حرکت‌های تو بود...
می‌دانست میخواهی قدرت و شهامتت را به رُخش بکشی...
همیشه وانمود میکردی که قاعده بازی را بلد نیستی... 
ولی ایندفعه... 
جفت شش که اومد، هراسی بر دلش نشست...  
التماس نکرد!
ولی تو رنگ باختن چهره اش را خواندی... 
دستش را خواندی... 
... 
ولی دقیقا در حرکت آخر، باز قاعده بازی را عوض کردی... 
همان چند ثانیه کافی بود تا بفهمی که او به جفت شش بیشتر از تو نیاز دارد... 
دمت گرم! 
با هر جفت ششی که نباید، جُفتک انداخت... 
زندگی جفت شش های زیادی دارد...
با هر جفت ششی که نباید...



قلم از: شائق
عکس از: بهمن

۸ نظر:

  1. چون تو در مکتب خوبان جهان هرگز نیست

    ز کدامین فر‌‌ق و مذهب و کیش آمده ای؟!

    رفته ای در دل و جانم و دلم خانه توست

    خیر مقدم ،که تو در خانه خویش آمده ای

    کس به دلداری قلبم نشد اینگونه عزیز

    شانس با نام تو بود و،جفت شیش آمده ای

    پاسخحذف
  2. قدر جفت شش های زندگی رو بدونیم.

    پاسخحذف
  3. واقعا که بعضی ها، با یه بار شانس آوردن، خیلی پررو میشن. خیلی ظریف بیان کرده اید، دست مریزاد.

    پاسخحذف
  4. چفت پوچ بیاد چیکار کنیم؟!🤔

    پاسخحذف
  5. جفتک رو خوب اومدی👏

    پاسخحذف
  6. شايد اولين شانش روزگارش بود كه ...

    پاسخحذف