تلفن معجزه ای

 


دو قوطی کنسرو پیدا کرده بودیم. یکیش کمی زنگ زده بود.  
اونارو خوب شستیم و با یک میخ ته شون رو سوراخ کردیم،
 قرقره رو از وسایل خیاطی مادربزرگ کش رفتیم و
 در نهایت تلفن معجزه ای رو درست کردیم،
 قرار بود صبح روز بعد، بعد از یک ماه خوشگذرانی در تعطیلات تابستان، 
با او خداحافظی کرده و با اتوبوس عازم شهرمان شویم.
 قراربود با این تلفن معجزه ای حتی شده برای چند دقیقه، خوشی را کِش دهیم،
 قرار بود او در همان تلفن معجزه ای برایم تعریف کند که بعد از رفتن ما،
 همه چیز، همچنان سر جایش است...که هنوز زردآلو ها منتظرند... 
که هنوز سایه بانی که برای جوجه ها درست کرده ایم، سرجایش هست... 
وهنوز بادبادکی که شب قبل بر آنتن تلویزیون وصل کرده بودیم، برقرار است... 
قرار بود من و او، همچنان مزه تعطیلات را کِش دهیم... قرار بود تا او، 
مواظبِ اون آلونکی که با سنگهای تکه پاره کوه، پشت خونشون،
 با دستهای خودمون ساخته بودیم باشد و
 قرار بود من دفعه بعد، در سفر بعدی یک پتوی مناسب تری بیاورم تا
 سقفی برای آلونک درست کنیم...
همه این قول و قرار ها، فقط بخاطر این بود که بیشتر لذت ببریم...
 تا کِش بدهیم این لذت رو... کِش دهیم... تا جاییکه قرقره می‌تواند...
 تا جایی که می‌توانیم تصور کنیم ...
 و تا جایی که خاطره دیگری، جایگزین نشده...
و من همچنان آن خاطرات خوش را هر وقت که لازم باشد، کِش میدهم...
و دیشب، بعداز سالها و  بعد از آن سفر بی بازگشتش،
 با همان تلفنی که ساخته بودیم تعریف می‌کرد که
 گردوهای حیاط خانه ابدی اش، رسیده...
 که خوشی ها را کِش داده...
 که باید کِش داد و لذت برد... 
که لذت زندگی در همین کِش دادن هاست... 

قلم از : شائق 
عکس از : اینترنت

۶ نظر:

  1. خاطرات خوش دوران کودکی

    پاسخحذف
  2. هنر کِش دادن رو باید داشت... کِش بدیم شادی ها رو...

    پاسخحذف
  3. من هم درست کرده بودم از این تلفنها، و واقعا میشد طرف مقابل رو شنید، فقط اگر داد میزد😂

    پاسخحذف
  4. اگر سیم مسی میذاشتن، بهتر میشنیدین😉😅، از ما گفتن😉

    پاسخحذف
  5. خلاقیت داشتین هاا😂

    پاسخحذف
  6. الان همه موبایل دارن، ولی بلد نیستن خوشی ها رو کِش بدن

    پاسخحذف