زردآلو
در حال انتخاب میوه در مغازه بودم، خانم مسنی کنارم ایستاده بود.
به جعبه زردالوها اشاره کرد و گفت:
من عاشق اینام، خیلی خوشمزه هستن، ببین چه رنگ و لعابی دارن...
سعی نمیکنم که بهش توضیح بدهم که اتفاقا اینا اصلا خوشمزه نیستن، ترش هستن،
مثل لاستیک میمونن، هیچ طعم و مزه ای ندارن و فقط رنگ و رو دارن.
بهش نمیخوام توضیح بدهم، چون مزه زردآلوی اصل و خوشمزه رو که
در گرمای بالای سی درجه تابستون زیر آفتاب سوزان بعمل اومده رو نچشیده...
چون نمیدونه که درخت زردآلو،
روزها وهفته ها که از شدت بی آبی و گرما له له میزنه و
بعد با یک شکم سیر ابیاری،
میوه اش شیرین ترین میوه ای میشه که حسرت به دل میذاره...
میدونی آخه خیلی چیزا رو نمیشه به همه توضیح داد چون
لمس کردن و حس کردن خیلی چیزا برا خیلی ها مقدور نیست.
اصل بودن و بدل بودن رو همه نمیتونن تشخیص بدن.
دقیقا مثل اینست که یک خنده از ته دل و اصل رو تجربه کرده باشی و
آنموقع به راحتی میتوانی لبخندها و خنده های بدل و دروغین رو تشخیص بدهی.
دقیقا مثل اینست که یک رابطه خوب و اصیل را تجربه کرده باشی و
آنگاه هر رابطه غیر اصل و ناپاک رو میتونی تشخیص بدی...
من که در مورد انتخاب زردآلو هيچوقت سرم کلاه نمیره و
ناگفته نماند در مورد انتخاب نوع بشر هم همینطور...
... بشری که رنگ و لعاب بشریت دارد ولی اصل نیست...
قلم از: شائق
عکس از : بهمن
چقدر باهات موافقم
پاسخحذف